میهمان سامرا
میکشم پر در خیال خویش امشب تا عراق
مینشینم گوشه ی دنجی میان یک رواق
عاقبت یک روز می افتد برایم اتفاق
دیدن روی دل آرایت پس از عمری فراق
میکشد دنبال خود چشم ترت اشک مرا
می خری با دستهای مادرت اشک مرا
غصه ی عشق تو و ما شد ورای انتظار
مانده اطراف نگاهم رد پای انتظار
گرچه تقویمم پر است از روزهای انتظار
میدهم جان عصر یک جمعه برای انتظار
تاشما هستی نمی مانیم در عسر و حرج
انتظار جمعه ی موعودتان یعنی فرج
شاه هرچه مفتخر تر نوکرانش بیشتر
میشود اینجا کبوتر آسمانش بیشتر
هرکسی شیداست پای جمکرانش بیشتر
پس گدایی هست اینجا آب ونانش بیشتر
واضح است این نکته وکاری به علم غیب نیست
آرزوی دیدن تو بر جوانان عیب نیست
من سرم را روی دستانم نگه میدارم و
مثل ابری پیش پاهای شما میبارم و
تا سحر شب زنده داری میکنم بیدارم و
دوره گردی میکنم سر گشته بازارم و
تامی آید نام تو هر بار عاشق میشوم
همچو منصورم که روی دار عاشق میشوم
صورت مهتاب بین آب عاشق میکشد
دیدنت حتی میان خواب عاشق میکشد
جلوه ی ابروت در محراب عاشق میکشد
حسرت روی تو در سرداب عاشق میکشد
پا برهنه خاک پایت را که جارو میکنم
یک گل نرگس بدستم هست و هی بومیکنم
حیف آن شهری که مهمانی ندارد پیش تو
حیف آن عیدی که قربانی ندارد پیش تو
حیف آنکه جان جانانی ندارد پیش تو
حیف آنکه حرف پنهانی ندارد پیش تو
میرسیم آخر به منزلگاه تو راهی که نیست
نور صد خورشید میگیریم از این ماهی که نیست
**ابا جعفر الباقر110**