مدرسه ابا جعفر الباقر علیه السلام - سالروز وفات مادر وفا و ادب، بی بی ام البنین سلام الله علیها تسلیت
ازدواج امیر المؤمنین على علیه
السلام با ام البنین سلام الله علیها
پس از آنکه امیر المؤ منین على بن ابى طالب علیه السلام به سوگ
پاره تن و ریحانه رسول خدا محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله
یعنى سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه شهیده راه
ولایت و امامت نشست ، برادرش عقیل بن ابى طالب علیه السلام را که
آشنا به انساب عرب بود، فرا خواند و از او خواست برایش همسرى از
تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیرى براى مولا به ارمغان آورد که
سالار شهیدان حسین بن على علیه السلام را در کربلا یارى کند. (101)
عقیل ، ام البنین کلابیه علیه السلام را براى حضرت على علیه السلام
برگزید که قبیله و خاندانش ، بنى کلاب ، در شجاعت بى مانند بودند.
(102) بنى کلاب از حیث شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند،
ولبید درباره آنان چنین سروده است ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه
هستم و کسى بر این ادعا خورده نمى گرفت . الو براء، همبازى نیزه ها
(ملاعب الاءسنة )، که در عرب در شجاعت مانند او را ندیده بود، از
همین خاندان است . (103)
حضرت امیر المؤ منین علیه السلام این انتخاب از پسندید و عقیل را
به خواستگارى نزد پدر ام البنین سلام الله علیه فرستاد. پدر، خشنود
از این وصلت مبارک ، نزد دختر خود شتافت و او نیز با سر بلندى و
افتخار پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى بین وى و مولاى متقیان على
بن ابى طالب علیه السلام برقرار شد. امام علیه السلام در همسر عقلى
سترگ ، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را
گرامى مى داشت و از صمیم قلب در حفظ حرمت او کوشید.
ام البنین ، و دو سبط پیامبر صلى
الله علیه و آله
ام البنین بر آن بود که جاى خالى مادر آنها را در زندگى دو سبط
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دو ریحانه رسول خدا صلى الله علیه
و آله و دو سرور جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسین علیه السلام ،
پر کند؛ مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان
خردسال خود زد.
فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله در وجود این بانوى پارسا،
مادر خود را مى دیدند، و رنج فقدان مادر را کمتر احساس مى کردند.
ام البنین سلام الله علیه ، فرزندان دخت گرامى رسول اکرم صلى الله
علیه و آله را بر فرزندان خود که نمونه هاى والاى کمال بودند مقدم
مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.
تاریخ جز این بانوى پاک کسى را به یاد ندارد که به اصطلاح فرزندان
هووى خود را بر فرزندان خویش مقدم بدارد. لیکن ام البنین سلام الله
علیه توجه به فرزندان رسول خدا صلى الله علیه و آله را فریضه اى
دینى مى شمرد، زیرا خداوند متعال در کتاب خود همگان را به محبت
آنان دستور داده (104)،و آنان امانت و ریحانه رسول خدا صلى الله
علیه و آله بودند (105). ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان
قیام کرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید.
گویند همان روز که پاى در خانه مولا علیه السلام گذاشت ، حسنین
علیه السلام هر دو مریض بوده و در بستر افتاده بودند. اما عروس
تازه ابو طالب علیه السلام به محض آنکه وارد خانه شد خود را به
بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى
و پرستارى آنان پرداخت (106). چنانکه گفته مى شود خود نیز پس از
چندى به مولا پیشنهاد داد که به جاى فاطمه ، که اسم قبلى واصلى وى
بوده ، او را ام البنین صدا زند، تا حسنین علیه السلام از ذکر نام
اصلى او توسط مولا علیه السلام به یاد مادر خویش ، فاطمه زهرا سلام
الله علیه ، نیفتاده و در نتیجه خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى
نگردد و رنج بى مادرى آنها را آزار ندهد
اهل بیت علیه السلام ، و ام
البنین سلام الله علیها
محبت بى شائبه ام البنین سلام الله علیه در حق فرزندان رسول خدا
صلى الله علیه و آله و فداکاریهاى فرزندان او در راه سید الشهداء
علیه السلام ، در تاریخ بى پاسخ نماند. اهل بیت عصمت و طهارت در
احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى
فرو گذار نکردند.
شهید که از فقهاى قله پوى شیعه است ، مى گوید: ام البنین سلام الله
علیه از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیه السلام بود. وى
محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کرده بود.
آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قائل بودند. زینب
کبرى سلام الله علیه پس از رسیدن به مدینه به محضرش شتافت و شهادت
چهار فرزندش را تسلیت گفت . چنانکه در اعیاد نیز، براى اداى احترام
، به محضرش مشرف مى شد.
رفتن نواده رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله ، شریک نهضت
حسینى و قلب طپنده قیام امام حسین علیه السلام یعنى زینب کبرى علیه
السلام ، نزد ام البنین سلام الله علیه و تسلیت گفتن شهادت فرزندان
برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین سلام الله علیه نزد
اهل بیت علیه السلام است .
ام البنین سلام الله علیها واسطه
فیض الهى
این بانوى بزرگوار نزد مسلمانان جایگاهى ویژه دارد، و بسیارى از
انان معتقدند او را نزد خداوند منزلتى والاست و اگر دردمندى او را
به درگاه حضرت بارى تعالى شفیع و واسطه قرار دهد، غم و اندوهش
برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگیها، این مادر
فداکار را شفیع خود قرار مى دهند. البته بسیار هم طبیعى است که ام
البنین سلام الله علیه نزد پروردگار مقرب باشد تا زیرا وى فرزندان
پاره هاى جگر خود را خالصانه در راه خدا و استوارى دین حق تقدیم
داشته است . (107) در خلال کراماتى که در بخش سوم کتاب حاضر آمده ،
با جلوه هایى از مقام والاى ام البنین سلام الله علیه در عالم معنا
آشنا خواهیم شد.
سلسله نسب ام البنین سلام الله
علیها
وى فاطمه دختر حزام (108) بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر
بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن است
.
مادر او شمامه (109) از خانواده سهل بن عامر بن مالک بن جعفر بن
کلاب مى باشد و جده هایش عبارتند از:
جده اول : عمره دخت طفیل بن مالک احزام بن جعفر کلاب .
جده دوم : کبته دخت عروة الرحال فرزند جعفر بن کلاب .
جده سوم : ام خشف دخت ابى معاویة فارس هزار بن عبادة بن عقیل بن
کلاب .
جده چهارم : فاطمه دخت جعفر بن کلاب . (110)
جده پنجم : عاتکه دخت عبدالشمس بن عبد مناف بن قصى ، جده حضرت رسول
صلى الله علیه و آله است که در عمدة الطالب نام او را فاطمه دانسته
است .
جده ششم : آمنه دخت وهب بن عمیر بن نصر بن قعین بن حرث بن ثلعبه بن
ذودان بن اسد بن خزیمه .
جده هفتم : دخت جحدر بن ضبیعه اغر بن قیس بن ثلعبیة بن عکایة بن
صعب بن على بن بکر بن وائل بن ربیعه بن نزار، جد حضرت رسول خدا صلى
الله علیه و آله .
جده هشتم : دخت ملک بن قیس بن ثعلبه .
جده نهم : دخت الراءسین : خشین بن ابى عصم بن سمح بن فزاره (در
قاموس اللغة خشین بن لاى ، و در تاج العروس لاى بن عصیم آمده است
).
جده دهم : دخت عمر بن صرمة بن عوف بن سعد بن ذبیان بن بغیض بن ریث
بن غطفان .
اینان جده هاى ام البنین سلام الله علیه ، مادر ابوالفضل العباس
علیه السلام ، هستند که ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین از
ایشان یاد کرده است . تاریخ گواهى مى دهد که پدران و داییهاى ام
البنین سلام الله علیه در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب
مى شده اند و مورخان آنان را به دلیرى و جلادت در هنگام نبرد ستوده
اند. افزون بر این ، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانى ، سالار و بزرگ
پیشواى قوم خود نیز بوده اند، آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان
سر تسلیم فرود آورده اند. اینان همانانند که عقیل به امیر المؤ
منین علیه السلام گفت : در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر
یافت نشود (111).
امیر المؤ منین علیه السلام نیز مقصودش از آن پرس و جو آن بود که
زنى را به همسرى خویش برگزیند که زاده دلاوران عرب باشد، چرا که
مسلم است سرشت و خصایص اجداد به فرزندان منتقل مى شود، و فرزندان
نیز آن ویژگیها را به نسلهاى بعدى منتقل مى سازند. بر این اساس است
که رسول اکرم صلى الله علیه و آله مى فرمایند: دایى به منزله یکى
از دو زوج است (یعنى دایى نیز چون پدر و مادر، در صفات و اخلاق طفل
مؤ ثر است ) پس براى جایگاه نطفه خود همسرى شایسته برگزینید.
در اینجاست که مى بینیم در وجود شریف ابوالفضل علیه السلام دو گونه
شجاعت در هم آمیخته است : 1. شجاعت هاشمى و علوى که ارجمندتر و
والاتر است و از جانب پدر سرور اوصیا به او رسیده ؛ و 2. شجاعت
عامرى که از جانب مادرش ام البنین سلام الله علیه ارث برده است ،
زیرا که در میان تیره مادریش جدى پیراسته چون عامر بن مالک بن جعفر
بن کلاب (جد ثمامه مادر ام البنین ) بوده است که به سبب قهرمان
سالارى و شجاعتش او را ملا الاءسنة یعنى کسى که سر نیزه ها را به
بازى مى گیرد، مى نامیدند. این لقب را نخستین بار حسان در باب او
به کار برد، چون دید که یک تنه با شجاعانى که او را احاطه کرده
بودند پیکار مى کند، و لذا گفت : وى سر نیزه ها را با دستش به بازى
گرفته است .
نیز از اوس بن حجر نقل شده که درباره عامر گفته است :
عامر سر نیزه ها را به بازى مى گیرد، پس او در کار آیى و توان
نظامى ، به تنهایى یک لشگر را در خود جمع دارد.
عامر بن مالک همان کسى است که برادر
زاده اش ، عامر بن طفیل ، با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند که هر
کدام نسبت و حسب افتخارآمیزترى داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از
دیگرى بستاند. بدین منظور، هر یک ، یکى از پسران خود را نزد مردى
از بنى وحید به گرو گذاشتند (و ضمانت و رهن نیز از آن هنگام دایر
گردید). چون ابن طفیل در این مورد از عمویش ، عامر بن مالک ، کمک
خواست ، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت : براى تعیین
شرافت خود از این نعلین کمک بگیر، زیرا من با آن چهل مرباع را به
دست آورده ام (112).
مرباع ، ربع غنائم جنگى ئى بوده است
که پس از پیروزى یک قوم بر قوم دیگر در زمان جاهلیت به رئیس قبیله
مى رسید. این نعلین ، مخصوص رئیس و پیشواى قوم بوده که در ایام
نبرد آن را مى پوشیده است ، والا مزیتى نداشته که براى تعیین
افتخار و مباهات به نسبت به کار رود.
دیگر از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل
علیه السلام ، عامر بن طفیل بن مالک بن کلاب ، برادر عمره : جده
اول ام البنین سلام الله علیه مى باشد که فوقا از او یاد شد. او
گرامیترین مردم در عصر خود و نام آورترین شجاعان و دلاوران عرب
بود. حتى گویند که : هرگاه یکى از اعراب نزد قیصر روم مى رفت قیصر
به او مى گفت : تو با عامر بن طفیل نسبتى دارى ؟ اگر وى میان خود و
عامر نسبتى بر مى شمرد، گرامیش کمى شمرد و صله و احسان به او مى
کرد، و الا روى خوش به او نشان نمى داد. (113)
نیز از اجداد مادرى ام البنین سلام الله علیه ، عروة الرحال فرزند
عتبة بن جعفر بن کلاب ، پدر کبشه : جده دوم این بانو مى باشد. عروه
با پادشاهان رفت و آمد بسیار داشت و او را نزد آنها پایگاه و
منزلتى رفیع بود، و به همین خاطر هم او را رحال (یعنى جهانگرد)
نامیده اند.
از دیگر نیاکان ام البنین ، طفیل : فارس قرزل است که پدر عمره (جده
اول این بانوى بزرگوار) مى باشد. او نیز در شجاعت و قهرمان سالارى
زبانزد همگان بوده و با ملاعب الاءسنة ربیعه ، عبیده ، و معاویه
(پسران جعفر بن کلاب ) برادر بوده است . گویند: یک روز صبح آنان بر
نعمان بن منذر (امیر مشهور عرب ) وارد شدند و مشاهده کردند که یکى
از یاران و همنشینان امیر، موسوم به ربیع بن زیاد عبسى ، با امیر
مشغول غذا خوردن است . آنان مطلع شده بودند که ربیع نزد حاکم ایشان
سعایت کرده است . لبید، کوچکترین فرزند ربیعه (یکى از برادران یاد
شده )، اشعارى در مدح طائفه و عموهاى خویش و ذم ربیع بن زیاد سرود
که نعمان و دیگر همنشینانش بر او انکار نورزیدند، و این به لحاظ
شرافت و بزرگمنشى غیر قابل انکار آنان بود. حتى پس از این ماجرا،
امیر آن شخص سخن چین را از خود راند و ابیاتى در توبیخ او سرود.
ام البنین سلام الله علیها همسرى
جز امیرالمؤ منین على علیه السلام برنگزید
گروهى از مورخین برآنند که امیرالمؤ منین علیه السلام با ام البنین
سلام الله علیه ، دختر حزام عامریه ، بعد از شهادت حضرت زهرا سلام
الله علیه ازدواج نمود. (114) دسته اى دیگر مى گونید که این امر
بعد از ازدواج حضرتش با امامه بوده است . (115) اما در هر حال ،
مسلم است که این ازدواج بعد از صدیقه کبرى سلام الله علیه صورت
گرفته است ، زیرا تا فاطمه سلام الله علیه زنده بود خداوند ازدواج
با زنان را بر امیرالمؤ منین علیه السلام حرام نموده بود. (116)
ام البنین داراى چهار پسر به نامهاى عباس ، عبدالله جعفر، و عثمان
گردید که سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام مى باشد. این بانوى
بزرگوار، بعد از امیر المؤ منین على علیه السلام مدتى طولانى زنده
بد و با کسى نیز ازدواج نکرد؛ همچنانکه امامه و اسماء بنت عمیس و
لیلى نهشیله چنین نمودند و این چهار زن آزاده ، کمال وفادارى را در
حق شوى و سرورشان امیر المؤ منین على علیه السلام انجام دادند.
(117)حتى یک بار مغیرة ین نوفل و یک بار نیز ابو هیاج بن سفیان از
امامه خواستگارى کردند، اما او امتناع ورزید و حدیثى از على علیه
السلام نقل کرد که همسران پیامبر و جانشینش بعد از مرگ ایشان نباید
به همسرى کسى درآیند، بر پایه این سفارش ، زنان وارسته مزبور، تن
به ازدواج با کسى ندادند. (118)
در باب عظمت مقام و علو معرفت حضرت ام البنین سلام الله علیه به
مقام و موقعیت اهل بیت علیه السلام همین بس نوشته اند: چون ازدواج
امیرالمؤ منان علیه السلام در آمد، امام حسن و امام حسین علیه
السلام بیمار بودند، و او بسان مادرى دلسوز و پرستارى مهربان به
مراقبت و دلنوازى از آنان پرداخت ؛ و چنین امرى از همسر سرور اهل
ایمان ، که از انوار معارف حضرتش بهره ها گرفته ، در بوستان علوى
تربیت یافته و به آداب و اخلاق مولاى متقیان علیه السلام مؤ دب
متخلق شده ، شگفت نیست .
فرزندان ام البنین سلام الله علیها
اول از همه ، قمر بنى هاشم علیه السلام متولد گردید، و بعد بترتیب
: عبدالله و جعفر و عثمان گام به جهان هستى گذاشتند.
فرزندان ام البنین - همگى - در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام
البنین علیه السلام از طریق عبیدالله بن قمر بنى هاشم بسیار مى
باشند. چون بشیر به فرمان اما زین العابدین علیه السلام وارد مدینه
شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد
در راه ام البنین سلام الله علیه او را ملاقات کرد و فرمود: اى
بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى ؟ بشیر گفت : اى ام
البنین ، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام
البنین سلام الله علیه فرمود: از حسین سلام الله علیه مرا خبر ده .
بدینگونه ، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او خبر داد اما ام
البنین پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى گرفت وى گفت :
فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است ، فداى حسینم باد! و چون بشیر
خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه اى کشید و گفت : اى بشیر، رگ
قلبم را پاره کردى ! و صدا به ناله و شیون بلند کرد.
مامقانى گوید: این شدت علاقه ، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان ،
و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که
نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى شمارد.
به نوشته علامه سماوى در ابصارالعین : ام البنین سلام الله علیه
همه روزه به بقیع مى رفت و مرثیه مى خواند، به نوعى که مروان - با
آن قساوت قلب - از ناله و گریه ام البنین سلام الله علیه به گریه
مى افتاد و اشکهاى خود را با دستمال پاک مى کرد. نیز هنگامى که
زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى داده
اند این ابیات را سرود:
و الیوم اصبحت و لا من بنین
|
قد واصلوا الموت بقطع الوتین
|
یعنى اى زنان مدینه ، دیگر ام البنین
نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب
آنها ام البنینم مى گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده
همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را
هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه
هاى خود ابدان طیبه آنها را از هم متلاشى کردند و در حالى که روز
را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى زمین افتاده
بودند. اى کاش مى دانستم آیا این خبر درست است که دستهاى فرزندم
قمر بنى هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟!
مخوان جانا دگر ام البنینم
|
مرا ام البنین گفتند، چون من
|
پسرها داشتم ز آن شاه دینم
|
جوانان هر یکى چون ماه تابان
|
ولى امروز بى بال و پر ستم
|
نه فرزندان ، نه سلطان مبینم
|
مرا ام البنین هر کس که خوائد
|
زنم سیلى به رخسار و جبینم
|
به نام عبدالله و عثمان و جعفر
|
حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه : هان اى کسى
که فرزند عزیزم ، عباس را دیده اى که با دشمن در قتال است و آن
فرزند حیدر کرار، پدر وار، حمله مى کند و فرزندان دیگر على مرتضى ،
که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که
من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست
در بدن نداشته است . اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر
فرزندانم رسید؟! اگر فرزندم عباس دست در تن داشت ، کدام کس را
جراءت بود که به وى نزدیک شود.
فضل بن محمد بن حسن بن عبدالله بن عباس بن امیر المؤ منین علیه
السلام نیز که از تبار قمر بنى هاشم است ، مرثیه ذیل را در سوگ جد
خود سروده است:
بکربلاء و هام القوم یختطف
|
یحمى الحسین و یحمیه على ظما
|
و لا یولى و لا یثنى فیختلف
|
و لا اءرى مشهدا یوما کمشده
|
مع الحسین علیه الفضل و الشرف
|
اکرم به مشهد اءبانت فضلته
|
و ما اءضاع له اءفعاله خلف
|
و چه زیباست سروده است شاعر بزرگ اهل بیت علیه السلام مرحوم سید
جعفر حلى ره در مدح حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام :
و قع العذاب على جیوش امیه
|
من باسل هو فى الوقایع معلم
|
عبست و جوه القوم و غاص الموت
|
قلب الیمین على الشمال و غاص فى
|
الاءوساط یحصد للرؤ وس و یحطم
|
فیها انوف بنى الضلالة ترغم
|
حامى الظعینة این منه ربیعة
|
فى کفه الیسرى السقاء یقله
|
وبکفه الیمنى الحسام المخذم
|
فغذایهم باءن یصول فلم یطق
|
اءمن الردى من کان یحذر بطشه
|
اءمن البغات اذا اصیب القشعم
|
للشاربین به یدان العلقم (119)
|
کمیت شاعر چه خوش سروده است :
و ابوالفضل ان ذکرهم الحلو
|
اکرم الشاربین صوب الغمام (120)
|
یعنى : و ابوالفضل (یکى از جوانمردان بود) که یاد شیرین آنها
شفاى درد هر دردمندى است .
آن که زنازادگان را کشت در آن هنگامى که او کشتند، و بزرگوارترین
کسى که از آب باران آشامید.
شاعر دیگر درباره عباس بن على علیه السلام چنین سروده است :
و جاد له على عطش بماء (121)
|
یعنى : شایسته ترین کسى که سزاوار
است مردم بر او بگریند آن جوانى است که (شهادتش ) حسین علیه السلام
را در کربلا به گریه انداخت .
یعنى برادر و فرزند پدرش على علیه السلام که همان ابوالفضل بود و
به خون آغشته کشت .
و کسى که با او مواسات کرد و چیزى نتوانست جلوگیر او (در این
مواسات ) گردد، و با اینکه خود تشنه آب بود (آب نخورد) به آن حضرت
کرم کرد.
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
ام البنین مضطر نالد چو مرغ بى پر
|
گوید به دیده تر، دیگر پسر ندارم
|
زنها! مرا نگویید ام البنین از این پس
|
من ام بى بنینم ، دیگر پسر ندارم
|
مرا ام البنین دیگر مخوانید
|
به آه و ناله ام یارى نمایید
|
شده آهم به جانم آتش افروز
|
به دشت کربلا آن مه جنبینم
|
به دریا پا نهاد و تشنه برگشت
|
حسینش تشنه بود، از آب لب بست
|
گذشت از آب و کسب آبرو کرد
|
به سوى خیمه ها با آب رو کرد
|
ز نخلستان چو بر سوى خیم شد
|
به دست اشقیا دستش قلم شد (122)
|
شنیدم آنکه جدا شد ز قامت عباس
|
دو دست بر اثر ظلم قوم حق نشناس
|
به چشم راست خدنگش رسیده از الماس
|
چمن خزان شد و پژمرده گشت چون گل یاس