آیا امام حسن و امام حسین علیهما صلوات الله در فتوحات ایران شریک بودند؟
مدرسه ابا جعفر الباقر علیه السلام به نقل از پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ این نوشتار در نقد بخشی از دیدگاههای نویسندگان ضد اسلامی است که امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را متهم به شرکت در فتوحات و قتلعامها در ایران کردهاند. در این بخش این ادعا را مورد بررسی قرار داده و بطلانش را به اثبات رساندهایم...
مقدمه:
نویسندگان این مقالات در برخی دیگر از ادعاهای خود اتهام زنی به امام دوم و سوم شیعیان را هدف خود ساختهاند. به گفته آنها، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در فتح طبرستان شرکت کرده و تحت فرمان "سعید بن عاص" به قتل عام ایرانیان پرداختهاند. حسنین به عنوان اولین رهبران شیعی که ایرانیان علاقه فراوانی به آنها دارند، به طور کلی عرب گرا و دشمن ایرانی بودهاند و حتی بعضاً دستور به اسارت گرفتن ایرانیان را صادر کردهاند».
چگونگی فتح طبرستان:
در رابطه با شرکت داشتن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) در فتوحات و کشتار ایرانیان توجه به این نکات راهگشاست:
اولاً: بیشتر منابع دست اول تاریخی، فتح طبرستان را از راه صلح و بدون جنگ و خونریزی نوشتهاند.
ثانیاً: برخی از مورخان، نامی از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در این فتح نبردهاند. برخی هم با ذکر عبارت «گویند که حسن و حسین در این جنگ شرکت داشتهاند» به نوعی شک خویش را در این رابطه بیان کردهاند. ما ابتدا نظر مورخان دست اول همانند طبری، بلاذری، ابن قتیبه و... را ذکر میکنیم و سپس این اقوال را با نظر ابن خلدون که اشارهای به قتل عام دارد، میسنجیم. طبری مینویسد: «سعید به سال سیام، آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت. "عبدالله بن عباس" و "عبدالله بن عمرو بن زبیر" و "عبدالله بن عمرو بن عاص" با وی بودند... "کلیب بن خلف" گوید: سعید بن عاص با مردم گرگان صلح کرد... . ادریس بن حنظله میگوید: سعید بن عاص با مردم گرگان صلح کرد و چنان بود که گاهی یکصد هزار وصول میکردند و میگفتند صلح ما بر همین است و گاهی دویست هزار وصول میکردند و گاهی سیصد هزار و گاهی این را میدادند و گاهی نمیدادند».[1]
بلاذری نیز در فتوح البلدان مینویسد: «"عثمان بن عفان"، "سعید بن عاص" را در سال بیست و نه بر کوفه ولایت داد و مرزبان طوس به او و به "عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس" والی بصره نامه نوشت و ایشان را به خراسان دعوت کرد که هر یک غالب و پیروز شود، خراسان را به تصرف او دهد. "ابن عامر" به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز رفت ولی "ابن عامر" بر او پیشی گرفت و سعید به غزای طبرستان رفت. گویند که حسن و حسین دو پسر علی بن ابیطالب علیهم السلام، در این جنگ با وی همراه بودند. به قولی سعید بی آنکه از کسی فرمانی دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم. سعید طمیسه و نامنه را که قریهای است بگشود و با پادشاه جرجان به دویست هزار و به قولی سیصد هزار بغلیه وافیه صلح کرد».[2]
ابن قتیبه از مورخان صدر اسلام که وفات او در سال (276 هجری) بوده نیز مینویسد: «طبرستان توسط سعید بن عاص در زمان عثمان به صلح فتح شد».[3] مقدسی مینویسد: «به روزگار عثمان، "جریر بن عبدالله به جلی" ارمینیه را فتح کرد و سعید بن عاص به جنگ طبرستان رفت و حسن و حسین دو فرزند علی علیهم السلام با او بودند. آنجا را به صلح گشود».[4]
"ابن فقیه همدانی" نیز در البلدان مینویسد: «عثمان بن عفان، سعید بن عاص بن امیه را، در سال (29 هجری) والی کوفه کرد. مرزبان طوس، به او و عبدالله بن عامر بن کریز -والی بصره- نامه کرد و آنان را به خراسان خواند، بدین پیمان که هر یک پیروز شدند، او را بر خراسان فرمانروایی دهند. ابن عامر زودتر به سوی خراسان رفت. سعید از کوفه در آمد و به جهاد با طبرستان پرداخت. در این جنگ حسن و حسین دو فرزند علی، علیه السلام، با سعید بودند. سعید شهرهای طبرستان، طمیش و نامیه را گشود، و با شاه گرگان بر پرداخت دویست هزار درهم بغلیه وافیه صلح کرد. او آن درهمها را به جنگندگان مسلمان میپرداخت».[5]
بنابراین بزرگترین مورخان جهان اسلام و بزرگترین کسانی که در باب فتوحات سخن گفتهاند، فتح طبرستان را به صلح نوشتهاند. حال اگر مورخی همانند ابن خلدون مینویسد: «سعید بن عاص در حالیکه جمعی از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جمله امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و ابن عباس و... همراه او بودند... پس از امان دادن به مردم جز یک نفر همه را کشت»،[6] به سخن این مورخ متأخر نمیتوان چندان اعتماد کرد.[7]
در بخشی از نوشتههای ضد دینی با استناد به روایاتی از «سفینه البحار» و «فی مدینه الحکم و الآثار» نوشته شیخ عباس قمی، آمده است که: «پایداری مردم ری در برابر تازیان به اندازهای بر سران عرب گران آمد که امام حسین، پیشوای سوم شیعیان، در نامهای به فرماندار ری نوشت: «ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانیها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد؛ زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت».
این روایت جعلی و ساختگی، هم از نظر تاریخی و هم از نظر قرآن و هم سیره معصومین، باطل است. نویسنده مزبور، بخشهایی از چند حدیث امام صادق (علیه السلام) (که لقب ایشان در منابع حدیثی "ابو عبدالله" است)[8] را گزینش کرده و به هم چسبانده و با اضافه کردن چند جمله، این حدیث را جعل نموده است و گمان کرده این حدیث از امام حسین (علیه السلام) است!
پیش از اینکه جعلی بودن این حدیث را برای شما آشکار سازیم بهتر است بدانیم که یکی از معیارهای سنجش درستی یا نادرستی احادیث، عرضه آنها بر قرآن کریم است. بر این اساس، اگر روایتی مخالف قرآن باشد، هر چند در کتب مشهور حدیثی آمده باشد، مردود است. پیامبر اکرم در این خصوص فرمودهاند: «اگر حدیثی از من برای شما روایت شد، آن را بر قرآن عرضه کنید، آنگاه آنچه را که موافق کتاب خدا و سنت من است قبول و آنچه را که مخالف کتاب خدا و سنت من است، ردّ کنید».[9] وی در حدیثی دیگر میفرماید: «وقتی حدیثی برای شما گفتند... اگر موافق قرآن بود من آن را گفتهام و اگر موافق قرآن نبود، من نگفتهام».[10] حضرت علی (علیه السلام) نیز میفرماید: «آنچه را با کتاب خدا موافق باشد بگیرید و آنچه را با آن مخالف باشد رها کنید».[11]
بنابراین طبق این معیار، روایتی که به تصور نویسندگان ضد دین، از امام حسین نقل شده، چون مخالف قرآن است، مورد پذیرش نیست (از ایشان نیست و جعلی است). نکته دیگر در همین رابطه این که باید توجه داشت امام حسین (علیه السلام) در سال چهارم هجری متولد شده است [12] و ری در سال هجدهم [13] و حداکثر در سال بیست و چهارم هجری [14] فتح شده است؛ یعنی سن امام حسین (علیه السلام) در آن زمان بین 14 تا 19 سال بوده است. بنابراین آن حضرت در این زمان در سنین پایین بوده و خلافت هم در دست عمر یا عثمان قرار داشته است. حال این سؤال مطرح است که امام حسین در این زمان چه جایگاهی در لشکر داشته که به فرماندار ری نامه نوشته است؛ در حالی که پدرش از طرف حکومت وقت، طرد و خانه نشین شده بود؟ این مطلب درباره جاعلین حدیث و اسلامستیزان از همان ضربالمثل قدیمی حکایت دارد که میگوید: «دروغگو کم حافظه است».
علاوه بر این، ساختار حدیث و لحن آن به گونه ای است که گویا امام حسین (علیه السلام) دارای منصب حکومتی بوده است؛ در حالی که بر اساس منابع تاریخی وی در دوران خلفا هیچ منصب حکومتی نداشته است. باید توجه داشت از میان ائمه تنها امام علی (علیه السلام) در دورهای کمتر از 5 سال و امام حسن (علیه السلام) در دورهای کمتر از 7 ماه حکومت کردهاند.
نکته دیگر این که مرحوم شیخ عباس قمی، در سفینه البحار صفحه 164 این حدیث و چند حدیث دیگر را در کنار هم برای بیان فضیلتهای عجم و خدمات آنها به اسلام آورده است نه تقبیح ایشان؛ اما نویسنده شبه گر با ارائهی ترجمه ای تحریف شده و ناقص از این روایات معنای آنها را به کلی دگرگون کرده است. در اینجا ترجمه درست مطالب را مرور میکنیم. امام صادق (ع) فرموده است: اگر قرآن بر عجم نازل میشد عرب به آن ایمان نمیآورد. (خداوند) قرآن را بر عرب نازل نمود و عجم به آن ایمان آوردند و این فضیلتی برای عجم است. ابو عبدالله [امام صادق] فرمود: ما از قریشیم و شیعه ما عرب است و دشمن ما عجم است. منظور امام از این حدیث این است که شیعه ما، عرب ممدوح و قابل ستایش است؛ خواه از جماعت عربها باشد و یا از جماعت عجمها، و دشمن ما عجم مذموم و قابل نکوهش است؛ گرچه از جماعت عربها باشد. [15] همین بیان را علامه مجلسی نیز در بحارالانوار آورده است.[16] اگر فرض کنیم که حدیث ذکر شده از نظر سند، صحیح باشد، با این معنی و مفهومی که در پرتو قرآن و سنت معصومین ارائه شد دیگر مشکلی نخواهد بود و اگر این مفهومی که توسط شیخ عباس قمی ارائه شد را نپذیریم باید بدانیم که در برابر این روایت، روایات دیگری وجود دارد، که در ادامه، به آنها اشاره خواهد شد.
در ادامه صفحه 164 کتاب سفینه البحار میخوانیم: زمانی که اسیران دربار فارس را به مدینه وارد گردیدند، عمر بن خطاب خواست که زنان آنان را به فروش رساند و مردان آنها را برده قرار دهد تا افراد پیر و فرتوت و ضعیف را بر دوش خود قرار دهند و طواف کعبه دهند. پس امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: پیامبر دستور داده است گرامی دارید افراد کریم قوم را اگرچه مخالف شما باشند، و این قوم فارس، حکیمان کریم هستند و با ما صلح پیشه کردند و رغبت در دین اسلام نمودند. پس آنها را در راه خدا، آزاد مینماییم. این حق من و حق بنی هاشم است. در مناقب ابن شهر آشوب نیز همین مطلب ذکر شده است.[17]
علاوه بر این، در مقابل روایتِ: «نحن من قریش...» که اصل آن را شیخ صدوق در معانی الاخبار نقل کرده،[18] روایات دیگری وجود دارد که بر خلاف این روایت است. شیخ صدوق روایت دیگری را همان جا از امام باقر (ع) نقل کرده که حضرت میفرماید: «ما عرب هستیم و شیعیان ما از ما هستند و سایر مردم پست هستند».[19] در بحارالانوار نیز روایت دیگری از امام صادق (ع) آمده است: «ما عرب هستیم و شیعیان ما از ایرانیان اند و سایر مردم پست هستند».[20]
نتیجه گیری:
با توجه به نقل اکثر منابع تاریخی، فتح طبرستان با صلح و بدون درگیری انجام گرفت و بر خلاف ادعای نویسندگان ضد دین، قتل عامی از طرف مسلمانان در این منطقه صورت نگرفته تا بخواهیم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را به خاطر شرکت در این قتل عام مقصر بدانیم و نقل منحصر به فرد ابن خلدون هم اعتباری ندارد. به علاوه شرکت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در فتح طبرستان کاملاً مشکوک است و سخنی که به امام حسین (ع) نسبت داده شده و حکایت از تعصب عربی و دشمنی با ایرانیان دارد، سخنی جعلی و ساختگی است و مخالف قرآن، سنت معصومین و منابع تاریخی است.
کتابنامه:
1) ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ترجمه: محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
2) ابن عبد آلبر؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412.
3) ابن عبد آلبر؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، 1412.
4) ابن قتیبه؛ المعارف، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992.
5) ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363.
6) البرقی، احمد بن محمد بن خالد؛ المحاسن، قم، دار الکتب الاسلامیه، بی تا.
7) بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417.
8) بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه: محمد توکل، تهران، نقره، چاپ اول، 1337.
9) شیخ صدوق؛ الامالی، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، 1417.
10) طبرانی، سلیمان بن احمد؛ المعجم الکبیر، قاهره، مکتبه ابن تیمیه، چاپ دوم، بی تا.
11) طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، مرتضی، چاپ اول، 1403.
12) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375.
13) مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403.
14) مقدسی، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه: محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، چاپ اول، 1374.
15) نمازی، شیخ علی؛ مستدرک سفینة البحار، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1419.
16) همدانی، ابن فقیه؛ البلدان، ترجمه: ح. مسعود، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349.
17) یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
پی نوشت:
[1]. تاریخ الطبری، ج 5، ص 2117-2118.
[2]. فتوح البلدان، ص 469
[3]. المعارف، ص 568
[4]. البدء و التاریخ، ج 2، ص 868
[5]. البلدان (ابن فقیه همدانی)، ص 152و 153
[6]. العبر، ج 1، ص 569
[7]. وفات ابن خلدون در سال 808 ه.ق یعنی در ابتدای قرن نهم هجری قمری بوده است.
[8]. نویسنده بی اطلاع (و شاید مغرض) گمان کرده که مقصود از ابی عبدالله، امام حسین (ع) است؛ در حالیکه در منابع حدیثی و رجالی، هرجا گفته میشود «قال ابو عبدالله، سمعت من ابی عبدالله و...» مقصود امام صادق (ع) است.
[9]. الاحتجاج، ج 2، ص 477
[10]. المحاسن، ج 1، ص 221 و المعجم الکبیر، ج 12، ص 244 و بحار الانوار، ج 2، ص 242
[11]. بحار الانوار، ج 2، ص 227 و الامالی (شیخ صدوق)، ص 449 و تاریخ الیعقوبی، ج2،ص 374
[12]. الطبقات الکبری، ج 5، ص 52 و الاستیعاب، ج 1، ص 392 و انساب الاشراف، ج 1، ص 404
[13]. تاریخ الطبری، ج 5، ص 1970
[14]. تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 56 و العبر، ج 1، ص 546
[15]. مستدرک سفینة البحار، ج 7، ص 107
[16]. بحار الانوار، ج 64، ص 176
[17]. مناقب، ج 3، ص 207-208 و بحار الانوار، ج 45، ص 320
[18]. معانی الاخبار، ص 403
[19]. همان.
[20]. بحار الانوار، ج 64، ص 176
منبع: پژوهشکده باقرالعلوم
منبع adyannet.com